بسمه تعالی
وصیتنامه پاسدار شهید حسین فتاحی
صلوات و سلام بر منجی بشریت حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام امت این
قلب ملت و با درود سلام بر شهدای اسلام و قرآن وبا درود و سلام بر تمامی خدمتگذاران
اسلام و قرآن و با درود و سلام بر خانواده های شهدا:
وصیت به ملت ایران
من کوچکتر از آنم که برای ملت غیورایران پیام بفرستم،ملتی که خونهای
پاکشان را فدای اسلام نموده اندوهمیشه در راه اسلام جان فشانی می کنند.
ملتی که سالها سال پیش انقلابی را شروع و انقلاب زمانی را بوجود آوردند
و مردم را از گمراهی نجات دادند و پیام آوران راه حق و حقیقت آنها را به دین اسلام
آشنا کردند . آری امروز مردم شهید پرور ایران خونهای پاکی که سالها در راه انقلاب و
اسلام فدا شده بود ادامه میدهند و نمی گزارند که خونهای شان پایمال گردد. من چطور
می توانم برای چنین ملتی که واقعا خونهای پاک دلیر مدان اسلام ا ادامه میدهند پیام
بدهم. من بعنوان برادر کوچک و خدمتگذار حقیراسلام به مردم ایران پیام میدهعم که این
امام امت این مردیکه سالها سال وقت عزیزش را فدای انقلاب و اسلام نمود تنها نگذارم
و وصیت دیگر من این است که خدمتگذارن اسلام را تنها نگذاریم.
من وصیت میکنم به دانش آموزان عزیز این پیام دهند گان خون شهیدان این
آینده سازان مملکت درس ونگذارید دشمنان اسلام از موقعیت سوء استفاده کنند و آینده
مملکت را دست بگیرند و کشور را بفسادبکشانند.
ای برادران تا آنجائیکه می توانید سنگر مدرسه را پرکنید ،جای کسانی راکه
جبهه رفتند و شهید شدن راپرکنید. برادرانیکه در جبهه هستند فقط انتظار شما برادران
محصل دارند که اگر گناه و اشتباهی از من رخ داده مرا مورد عفو و بخشش البته با
بزرگواری تان قرار بدهید .
وصیت به دوستان: من از دوستان عزیزم می خواهم که اگر در این چند سالی با
هم بودیم و رفت و آمد میکردیم اگر اشتباهی یا کاری کردم که موجب ناراختی شما شده ام
مرا مورد عفو قرار دهید.و اگر از شما برادران خدا حافظی نکردم مرا مورد عفو
قرارداده و همیشه به مزار شهدا بروید .
و اما وصیت به پدرومادر عزیزم
من از مادر عزیز می خواهم که اگر بدی در این چند سال در مقابل شما کردم
و اگر گناهی از من رخ داده مرا حلال کنید.مادر عزیزم می دانم که من دین را نسبت به
شما ادا نکردم و موقع جبهه رفتن از شما خدا حافظی نکردم مرا ببخشی،چونکه در این
موقعیت حساس جبهه رفتن را از اجازه گرفتن و خدا حافظی کردن واجب می دانستم مادرم من
از شما می خواهم که شیر پاکت را بر من حلال کنید و اگر من شهید شدم هر شب جمعه
همراه برادران بسیجی به مزار من بیا تا به دشمنان اسلام بفهمانی که این یکی از
پسران من فدای اسلام شده است که اگر موقعیت جور شد این چهار فرزند را در راه اسلام
میدهم از شما میخواهم که اگر شهید شدم لباس سفید بر تن کنید و در آن روز جشن دامادی
مرا بگیرید چون آرزو داشتم لباس دامادی من کفن باشد تا در پیشگاه خداوند اجر زیادی
ببرم و برای من گریه مکن و در ان روز خوشحال باش.
وصیت به پدر: پدر عزیزم اگر من در مقابل شما
بی احترامی و یا نافرمانی کردم مرا مورد بخشش قرا دهید چون شما برای من زحمت بسیار
کشیده اید و من دینم را خوب نسبت به شما ادا نکردم امید است مرا حلال کنید.
وصیت به برادان:من وصیت می کنم به برادران
عزیزم که اگر در مقابل شما کوتاهی کردم و از شما خدا حافظی نکرده مرا مورد عفو قرار
دهید.
از برادرانم اصغر میخواهم که همانطور در زمان زنده بودنم برای انقلاب و
اسلام فعالیت میکردید بعد از شهید شدنم امیدوارم که راه مرا ادامه دهید.
از برادرانم اکبر و کاظم من می خواهم که همانند برادر شهید با مردم
رفتار کنند و از برادر ناصر میخواهم که درسش را خوب بخواند.
وصیت به خواهرانم : از خواهرانم میخواهم که
همانند زینب(ع) حجاب خودتان را حفظ ، و همانند خواهران شهید با مردم رفتار کنند
.
و السلام :به امید طول عمر با سعادت امام امت و پیروزی نهائی اسلام و
مسلمین بر کفر و منافقین ..%
حسین فتاحی ،، تاریخ 5/1/1364
این وصیتنامه های شهدا انسان را می لزاند و بیدار میکند ((امام))
بسم رب شهدا و صدیقین
الذین امنو ها جرواو جاهدو فی سبیل الله به اموالهم و انفسهم اعظم در جه
عندالله و اوالئک هم الفائزون.
ای کسانیکه ایمان آورد ه اید و هجرت نموده اید و در راه خدا با مال و
جان تان جهاد کنید که در نزد خدا اجر عظیمی و شما رستگاران هستید(قرآن کریم)
در تاریخ زمان و در پهنه عرصه دنیا مومنان با ایمان هستند که به دفاع از
اسلام و قرآن بر خاسته و حتی در این راه هم شهید شده اند و میشوند.
و از میان این شهدا به زندگی نامه شهید نو جوانی می پردازیم که خود را
فدای اسلام و قرآن نمود.
شهید حسن فتاحی در سال 1348در روستای معلم کلا دابو و در یک خانواده
مذهبی چشم به دنیا گشود شهید در همان اوایل کودکی انسانی وارسته و کامل و نمونه در
سطح روستا بود که شهید در سن هفت سالگی برای فراگیری علم و دانش راهی مدسه ابتدائی
امام معلم کلا شده و سپس دوره ابتدائی را در دبستان روستا گذرانده و برای ادامه
تحصیل در مدرسه راهنمائی سید جمالدین اسدآبادی مشغول فراگیری علم و دانش شد ،شهید
در مدرسه راهنمائی از آنجائیکه دارای اخلاق خوب و برجسته انسانی بود بعنوان عضو
انجمن اسلامی فعال در مدرسه بوده و با تمام نیرو در کتابخانه مدرسه و نقش انجمنی
خویش به کار پرداخته است و در این راه سراز پا نمی شناخت و دائما در فعالیت بود.
سپس شهید دوره سه ساله راهنمائی را پشت سر گذاشته و وارد مرحله دبیرستان شدند
ناگفته نماند که شهیدان نیروهای صادق و با ایمان عضو بسیج پایگاه شهید محمد نبی
محمدی معلم کلا و همچنین عضو انجمن اسلامی محل هم بودند و در تمام مدتی که در انجمن
محل و پایگاه بوده از نظر نظم و انضباط و اخلاق شایسته ای برخوردار بوده که نظر همه
را به خودش جذب می کرده است و در پایگاه همیشه جبهه جنگ رادر مدح نظر خود داشته و
تا آنجائیکه میتوانست خودش را آماده میکرد تا روزی رهسپار جنگ علیه کفر شود، شهید
در خلال تحصیلات که در دبیرستان بوده علاقه بخصوصی با امام داشته و به جبهه عشق
بسته بود که به همین منظور سنگر مدرسه را ترک نموده و با اینکه هنوز امتحان ثلث دوم
شهید تمام نشده بود عازم جبهه جنگ شده که در منطقه دهلران در محلی بنام چنگوله
مستقر شدند که در مدت بیست روز در منطقه مذکور مشغول دفاع از قرآن و اسلام بوده که
در ساعت 5/8 شب در حالت نگهبانی مورد حمله مزدوران بعثی قرار گرفته و به درجه رفیع
شهادت نائل کشته و به معبود خویش پیوست.%% والسلام
قسمتی از وصیتنامه شهید
پیام شهید – امام امت این مردی که سالهای سال وقت عزیزش را فدای انقلاب
و اسلام نمود تنها نگذارید.
شهادت کمال انسان است (امام خمینی)